^ خاک پای تو دوایی ست که لب می فهمد
خاک پای تو دوایی ست که لب می فهمد
هجر را عاشق افتاده به تب می فهمد
.
غربت هر سحری را که بدون تو گذشت !
آنکه بیدار نشسته همه شب می فهمد
.
آمدم تا بزنی ! دست کشیدی به سرم
سر من لطف تو را وقت غضب می فهمد
.
وسط کوچه و بازار سلامت کردم
گرچه کور است گدای تو ! ادب می فهمد !
.
ذکر یابن الحسنم بود که سامانم داد
کام تلخم ز تو معنی رطب می فهمد
.
آنقدر با دل ما راه میایی آقا
که بدهکار عوض قرض ؛ طلب می فهمد !
.
راهیم کن بروم کرببلا ! حال مرا …
هر کس از قافله افتاده عقب می فهمد
.
من بیایم به حرم زود شفا می گیرم
درد اگر مانده ، طبیبم به مطب می فهمد
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
نظرات