خونابه های زخم تو آب وضوی من
لبخند کوچکی به لبت آرزوی من
.
حرفی بزن عزیز دلم غصه می خورم
این غصه عقده ای شده بین گلوی من
.
ناراحتی ز دست علی ؟ پس چرا دگر
پوشانده ای تو صورت خود پیش روی من
.
مردم دگر جواب سلامم نمی دهند
بر باد طعنه رفته همه آبروی من
.
پیرم نموده ناله و اشک شبانه ات
دیگر نمانده تار سیاهی به موی من
.
ای ذات آب روح طهارت زلال من
خونابه های زخم تو آب وضوی من
.
.
.
وحید قاسمی
.
نظرات