اشعار آیینی خیمه...

دارم عذاب می کشم و آب می کشم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 17 بهمن 1396

دارم عذاب می کشم و آب می کشم

متن شعر

دارم عذاب می کشم و آب می کشم

با چاه آه از دل بی تاب می کشم

.

بعد از سه ماه گونه ی مهتاب دیدنی ست

دارم خجالت از رُخ مهتاب می کشم

.
کی در کنار خاک تو من خاک می شوم

کی رَخت خویش از دل سیلاب می کشم

.

سلمان پیر زیر بغل های من گرفت

خود را به روی شانه ی اصحاب می کشم

.

عکس تو مانده است به دیوار خانه ام

دستی که بسته شد روی این قاب می کشم

.

من هرچه می کشم همه از دست قنفذ است

داد از مغیره گوشه ی محراب می کشم

.

از کوچه از غلاف و در و تازیانه اش

از روسری و بستر و خوناب می کشم

.

دارم لباس سوخته ات را جمع می کنم

این میخ لخته خون زده را آب می کشم

.

.

.

حسن لطفی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *