اشعار آیینی خیمه...

^ دوران غربت نبوی سر رسیده است

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 22 فروردین 1396

^ دوران غربت نبوی سر رسیده است

متن شعر

دوران غربت نبوی سر رسیده است
بهر نبی وصی نه برادر رسیده است
.
عین هم و لسان هم و چهره ی همند
مولا رسیده یا که پیمبر رسیده است
.
یک رودخانه از دل جنت خروش کرد
حالا رجب به ساقی کوثر رسیده است
.
استاد انبیای الهی است مرتضی
پیغمبری اگر چه به آخر رسیده است
.
اصلا بعید نیست خدا جلوه گر شود
از بیت حق خدای مصور رسیده است
.
او آمده که بنده به حق رو به رو شود
وقتش رسیده است یدالله رو شود
.
آقای من کسی است که مهر الست داشت
پیش از شروع خلقت ذرات هست داشت
.
تنها نه وقت خلقت عالم ، ابوتراب
در کار خلقت خودشان نیز دست داشت
.
با این که سجده کرد خدا را تمام عمر
در عهد خویش آن همه حیدرپرست داشت
.
یک لحظه ذکر از لب مولا نمی نشست
شصت و سه سال یکسره با خود نشست داشت
.
از کشته پشته ساخته یک ضربه ذوالفقار
از بس که در نبرد علی ضرب شست داشت
.
وقت نماز هم کرمش کار می کند
انگشتری به سائلش ایثار می کند
.
این شمع با شکوه دلیرانه ی خودش
عاشق شده است عاشق پروانه ی خودش
.
ساقی کوثر است و نخورد است هیچ وقت
جز از سبو و ساغر و پیمانه ی خودش
.
خوابیده زیر سایه ی نخلی ابوتراب
بر خاک بر اریکه ی شاهانه ی خودش
.
او عقل اول است که اصحاب عقل را
تبدیل کرده است به دیوانه ی خودش
.
پیغمبر است حیدر و حیدر پیمبر است
در کعبه پا گذاشته بر شانه ی خودش
.
هر کس به سمت خانه ی حق می کند نماز
می ایستد علی به سوی خانه ی خودش
.
ای ماه نو دمیده کمی از خودت بگو
وقت اذان رسیده کمی از خودت بگو
.
تا در بیاوری ز دو عالم دمار را
از فاطمه طلب بنما ذوالفقار را
.
وقتی که پای تیغ تو باشد وسط دگر
دست کسی نمی کشد این اقتدار را
.
سربند تو همین که شود دستمال زرد
ترجیح می دهند به ماندن فرار را
.
تیغ کج تو در همه ی عمر کج نرفت
یوم الحساب می کند این کارزار را
.
ای کوه ما به دامنه ات تکیه داده ایم
از دامنت تکان مده گرد و غبار را
.
در سایه سار امن تو بودن سعادت است
مردن برای عاشقت عین شهادت است
.
ما را گدای سفره ی نانت نوشته اند
یعنی همیشه بر سر خوانت نوشته اند
.
ابروت ذوالفقاری و مژگان تو خدنگ
ما را اسیر تیر و کمانت نوشته اند
.
در چاه های کوفه شبیه کبوتران
مهمان چشم اشک فشانت نوشته اند
.
تو آن چنان کریمی و من این چنین گدا
اصلا مرا چنین و چنانت نوشته اند
.
در بارش بلا و در ایام فتنه ها
ما را به زیر چتر امانت نوشته اند
.
تو آمدی که رنج بشر مختصر شود
سادات فاطمی زمین بیشتر شود
.
آیات مؤمنون لبت را شنیده ایم
جز احترام پاسخ آن را ندیده ایم
.
پیغمبر خدا به لبت بوسه بوسه زد
اوصاف گریه کردنشان را شنیده ایم
.
تاریخ را ورق زدم و چند سال بعد
حالا به ماجرای حسینت رسیده ایم
.
حالا به ماجرای همان خواهری که گفت
دیگر بس است قاری قرآن بریده ایم
.
از صبح لا به لای اهالی شهر شام
بر شانه بار طعنه و تهمت کشیده ایم
.
با چوب خیزران لب ارباب پاره شد
حرف از غنایم و دو عدد گوشواره شد

.

.

.

سعید پاشازاده

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *