اشعار آیینی خیمه...

^ روز عید است

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 6 شهریور 1397

^ روز عید است

متن شعر

روز عید است ، ای‌ خوشا آن کاو به کف ، ساغر گرفت !

ساغر یاقوت‌ رنگ از باده‌ ی احمر گرفت

.

ای خوش آن رند مسلمانی که بی‌ ترس از گناه

از کف ترسانگاری ، لاله‌ گون ساغر گرفت !

.

ای خوش آن کاو از سر مستی به عشرت‌ گاه ناز

پای‌ کوبان ، دست‌ افشان ، طرّه‌ ی دلبر گرفت !

.

ای خوش آن کاو باده از جام ولایت ، نوش کرد !

وز خُم وحدت ، شراب ناب جان‌ پرور گرفت

.

ای خوش آن دانا سخنور کز پی مدح امیر

در کف از شوق و ارادت ، خامه و دفتر گرفت !

.

آن امیر مؤمنان ، کشورگشای مُلک دی

آن که با نیروی تقوا ، قلعه‌ ی خیبر گرفت

.

آن‌که پولادینه عزمش ، همره ایمان و عشق

بس قلاع آهنین بی‌ عُدّت و لشگر گرفت

.

سینه‌ ها بشکافت از اوهام و پهلوها ز کفر
چون به دست دین و تقوا ، دسته‌ ی خنجر گرفت

.

آن خدیو هر دو عالم کز گروه خسروان
چاکرانى در جهان‌ گیرى چو اسکندر گرفت

.

آن که زیورهاى دنیایى به دونان واگذاشت
وز جوان‌ مردىّ و دانش ، برترین زیور گرفت

.

آن که انگشتان مشکینش ز کلک مشک‌ بار
پرده از رخساره‌ ی فضل و بلاغت برگرفت

.

آن که گاه خردسالى ، فکر بکر صائبش
خرده بر اندیشه‌ ی پیران دانشور گرفت

.

آن که در جمع خطیبان ، دل‌ نشین گفتار وی

سبقت از نطق سخن‌ سنجان نام‌ آور گرفت

.

آن حکیم ژرف‌ اندیش ، آن که بحر فکرتش
خُرده بر گسترده اقیانوس پهناور گرفت

.

لرزه بر تخت شهنشاهان نام ‏‌آور فتاد
هرگه آن مرد سخندان ، جاى بر منبر گرفت

.

راه و رسم صفدرى شد آشکار از شیر حق
چون به دست ، آن ذوالفقار خون‌ فشان‏ حیدر گرفت

.

هم در آن هنگام کاو تیغ اندر آورد از نیام
در صف جنگاوران ، هنگامه‌ ی محشر گرفت

.

جان فداى آن مروّت‌ پرورى کز مهتران
از ره مردانگى ، داد دل کهتر گرفت !

.

جان فداى آن عدالت ‏‌گسترى کز جابران
داد مظلومان ، به کام مردم مضطر گرفت !

.

جان به قربان سرِ آن پیشوای راستین !

کز وجودش پیکر اسلام ، زیب و فر گرفت

.

در چنین روزی پیمبر بر سر خمّ غدیر

شاه مردان را چو زرّین افسری بر سر گرفت

.

گفت با حضّار مجلس : هر که را من سرورم

در غیاب من ، علی را بایدش سرور گرفت

.

هرکه مهر او گزیند ، برگزیند مهر من

وآن که دل برداشت از مهرش ، دل از من برگرفت

.

بارالها ! خصم باش آن را که او دشمن شناخت

کردگارا ! یار باش آن را که او یاور گرفت

.

این وصیّت کرد پیغمبر ، پی اکمال دین

چون ز حق ، دستورِ این پیغام یزدانفر گرفت

.

آری آری ؛ مجری اسلام جز حیدر که بود ؟

کی توانستی جز او هنجار پیغمبر گرفت ؟

.

هر که را مهر علی باشد تواند در بهشت

ساغر نوشین ز دست ساقی کوثر گرفت

.

وان که از مهرش بُوَد بیزار ، روز داوری

کم تواند دامن بخشایش داور گرفت

.

جان فدای نام او ! کز بهر اوصافش خدا

بس ادیبان سخندان را ثناگستر گرفت

.

.

.

عبدالعلی ادیب برومند

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *