اشعار آیینی خیمه...

سالیانی ست ز عاشق شدنم به لب خلق ، سخن افتاده 

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 5 تیر 1397

سالیانی ست ز عاشق شدنم به لب خلق ، سخن افتاده 

متن شعر

سالیانی ست ز عاشق شدنم به لب خلق ، سخن افتاده 
بارها گفته ‎ام و می ‎گویم دل من دست حسن افتاده

.

وسط قاب دو چشمان ترم عکس یک منظره پیداست ، بقیع 
نیمه شب ‎ها به نیابت ز حسین دل من زائر یکجاست ، بقیع

.

السّلام ای حرم بی زائر السّلام ای که غریب وطنی 
آی آقا چه قدر می‎ چسبد وسط صحن شما سینه‎ زنی

.

دسته‎ ها راهی صحنت باشند نوحه ‎خوانان همگی دم بدهند 
یک طرف ذکر حسن یا حسن و یک طرف پاسخ جانم بدهند

.

همگی خیره به گنبد باشیم چشم ‎هامان بشود پیمانه 
یک نفر پرچم یا ” امّ بنین ” بزند بر روی سقاخانه

.

حیف این ها همه خواب است و خیال ، ظلمت از نور خدا می ترسد 
دور قبر تو پر سرباز است دشمن از خاک شما می ترسد

.

یک نفر خون جگر می ‎خورَد و یک نفر گریه و نجوا دارد 
جامه‎ ی خاکی زائرهایت اذن از چادر زهرا دارد

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *