سوی قم از مدینه یار آمد
با وجودی که بی قرار آمد
.
همه ی شهر غرق استقبال
خواهر این بار با وقار آمد
.
همه اش احترام می کردند
دسته دسته سلام می کردند
.
همه جا مِهر بود و گلباران
حقّ او را تمام می کردند
.
هیچ کس ناسزا نگفت به او
جز درود و ثنا نگفت به او
.
هیچ کس وقت آمدن غیر از
آیه ی انّما نگفت به او
.
قم عجب میهمان نوازی کرد
تا ابد ماند و سرفرازی کرد
.
قم عجب کرد آبروداری
کوفه با آبرو چه بازی کرد
.
خوب شد که سری به نیزه ندید
خوب شد هیچ حرف بد نشنید
.
خوب شد وقت دست و پا زدنِ
نیمه جانِ برادرش نرسید
.
ای امان از غریبی زینب
وای از غم نصیبی زینب
.
هیچ چشمی به شام و کوفه ندید
در بلا بی شکیبی زینب
.
از ورودش به شهر خود ای داد
محملش طعمه ، کوفیان صیاد
.
در تکاپوی خطبه ای غرّا
چشم زینب به نیزه ای افتاد
.
تا کنون ماه خویش را از دود
این چنینش ندیده بود کبود
.
ماه خاکستری ! کجا بودی ؟
جای تو در تنور خانه نبود !
.
بر یتیمت نظاره کن کم کم
آب شد قلب کوچکش نم نم
.
ای سرت روی نیزه چون کعبه
چشمه ی اشک چشم من زمزم
.
بس که همچون حسین محو خداست
درد و غم پیش چشم او زیباست
.
تا خدا همچو زینبی دارد
پرچمش تا همیشه پا برجاست
.
.
.
نظرات