اشعار آیینی خیمه...

سوی قم از مدینه یار آمد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 18 آذر 1397

سوی قم از مدینه یار آمد

متن شعر

سوی قم از مدینه یار آمد
با وجودی که بی قرار آمد

.
همه ی شهر غرق استقبال
خواهر این بار با وقار آمد
.
همه اش احترام می کردند
دسته دسته سلام می کردند

.
همه جا مِهر بود و گلباران
حقّ او را تمام می کردند
.
هیچ کس ناسزا نگفت به او
جز درود و ثنا نگفت به او

.
هیچ کس وقت آمدن غیر از
آیه ی انّما نگفت به او
.
قم عجب میهمان نوازی کرد
تا ابد ماند و سرفرازی کرد

.
قم عجب کرد آبروداری
کوفه با آبرو چه بازی کرد
.
خوب شد که سری به نیزه ندید
خوب شد هیچ حرف بد نشنید

.
خوب شد وقت دست و پا زدنِ
نیمه جانِ برادرش نرسید
.
ای امان از غریبی زینب
وای از غم نصیبی زینب

.
هیچ چشمی به شام و کوفه ندید
در بلا بی شکیبی زینب
.
از ورودش به شهر خود ای داد
محملش طعمه ، کوفیان صیاد

.
در تکاپوی خطبه ای غرّا
چشم زینب به نیزه ای افتاد
.
تا کنون ماه خویش را از دود
این چنینش ندیده بود کبود

.
ماه خاکستری ! کجا بودی ؟
جای تو در تنور خانه نبود !
.
بر یتیمت نظاره کن کم کم
آب شد قلب کوچکش نم نم

.
ای سرت روی نیزه چون کعبه
چشمه ی اشک چشم من زمزم
.
بس که همچون حسین محو خداست
درد و غم پیش چشم او زیباست

.
تا خدا همچو زینبی دارد
پرچمش تا همیشه پا برجاست
.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *