اشعار آیینی خیمه...

شب سوم چو رسید

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 28 فروردین 1397

شب سوم چو رسید

متن شعر

شب سوم چو رسید از مه شعبان ،

مه عترت ، مه قرآن ،

چه مبارک سحری بود

که خورشیدِ جمال پسرِ فاطمه یکباره درخشید ،

ادب بین که شب چارم شعبان ،

پی آن ماهِ فروزنده عیان گشت

ز برج شرف و غیرت و ایثار ،

به بیت علی آن حجت دادار ،

مهِ ام‌ بنین حضرت عباس علمدار ،

قضا گفت که این است همان شیر خروشان علی حیدر کرار ،

قدر گفت که این است به خیل شهدا سرور و سالار ،

فلک گفت بشر یا ملک است این ؟

زهی از این گل رخسار که بخشید صفا چشم و دل اهل صفا را

هله ای فاطمه ی دوم مولا !

صدف بحر تولا ! گهرت باد مبارک !

توئی آن نخل ولایت ، که بود میوه ی نابت قمر برج هدایت ،

دُر دریای عنایت ،

ثمرت باد مبارک ، قمرت باد مبارک !

گل رخسار گرامی پسرت باد مبارک!

ز عـلی باد سلامی به بلندای تجلّای ولایت

به تو و لاله ی یاس تو و مـاه رخ عباس

که سرمست حسین است ،

که پا‌بست حسین است ،

همه هست حسین است ،

بگو دست حسین است ،

ببین در رخ نورانی او هیبت و اِجلال علی شیر خدا را .

الا حور و ملک ! جن و بشر !

خلق سماوات و زمین ! جشن بگیرید

 که امشب علی و فاطمه و فاطمه ی ام‌ بنین

و حسن و شخصِ حسین‌‌ بن‌ علی جشن گرفتند

و همه وصف ابوالفضل علمدار سرودند ،

همه چشم به عباس گشودند

و همه حمد خداوند نمودند

که در باغ ولا ، دسته گلِ یاس خوش آمد

پسر شیر خدا حضرت عباس خوش آمد !

صلوات علی و فاطمه بر ماه جمالش ،

به جلالش ، به کمالش ، به خصالش ،

به دو ابروی هلالش ، ز رسول الله و آلش بفشانید

به پایش گهر مدح و ثنا را.

نشنیدید که قنداقه ی آن ماه جبین در بغل ام‌ بنین بود ؟

چو خورشید که بر بام زمین بود ،

تو گوئی که مگر در بغل فاطمه ی بنت اسد ،

حیدر کرار ، علی شیر خداوند مبین بود ،

که آن مادر فرخنده چو یک اختر تابنده که دور سر خورشید بگردد ،

به ادب آمد و گرداند به دور سر ریحانه ی زهرا قمرش را

و ندا داد که ای نور دل فاطمه عباس عزیزم

به فدایت نگهش کن که بود یار تو و سرور و سالار ، تمام شهدا را .

بند پنجم
همه دیدند که قنداقه ی عباس بود بر سر دست اسدالله

چو خورشید که گیرد به بغل ماه

و زند بوسه به پیشانی و دستش،

پس از آن یاد کند در شب میلاد وی از

صبح الستش که فدای پسر فاطمه گردد

سر و جان و تن و دستش ،

و کند یاد علمداری و سقائی و فرماندهی کل قوایش ،

ادب و عشق و وفایش ،

شرف و صدق و صفایش ،

به زمین آمدن از عرش خدا ،

قامت رعنا و رسایش ،

عجبا دید در آن چهره همه واقعه ی کرب و بلا را .

ای نبی خوی و علی صولت و زهرا صفت !

آیینه ی حلم حسن و دیده ی بیدار حسینی !

تویی آن ماه که خود غرق در انوار حسینی ،

نه فقط در شب عاشور و صف کرب و بلا ،

کز شب میلاد گرفتار حسینی ،

همه جا یار حسینی

پسر شیر خدائی و علمدار حسینی ،

تو ابوفاضل و فرمانده ی انصار حسینی ،

ز خداوند و ملایک ز رسولان و امامان و شهیدان الهی ،

همه دم باد درودت ،

همه جا باد سلامت که رساندی

به کمال از ادب و غیرت و جانبازی خود دوستی و عشق و وفا را

تو یم غیرت و ایثار و وفائی که پیمبر به تو نازد ،

تو به بی دَستی خود دست خدائی

که علی ساقی کوثر به تو نازد ،

توئی عباس که صدیقه ی اطهر به تو نازد ،

حسن آن حجت داور به تو نازد ،

تو همان یار حسینی که حسین ابن علی در صف محشر به تو نازد ،

تو همان میر سپاهی که همانا علی اکبر به تو نازد ،

توئی آن ساقی بی آب که حتی علی اصغر به تو نازد ،

پسر ام‌ بنین استی و بیش از همه مادر به تو نازد ،

که تو کردی به صف کرب و بلا یاری مصباح هدا را .

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *