اشعار آیینی خیمه...

^ عاشق شده است دانه به دانه هزار بار

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 2 بهمن 1397

^ عاشق شده است دانه به دانه هزار بار

متن شعر

عاشق شده است دانه به دانه هزار بار
دل خون و سینه چاک و برافروخته انار

.

فریاد بی صداست ترک های پیکرش
از بس که خورده خونِ دل از دست روزگار

.

پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینه ی دستان شاخسار

.

در سرزمین گرم ، انار آتشین شود
یاقوت را می آورد آتش فشان به بار

.

با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار

.

آن میوه ای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش ، فی الیل و النهار 

.

آن میوه ای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار

.

آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار

.

نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار

.

آن نام را می آورم ، اما نه بی وضو
دل را به آب می زنم ، اما نه بی گدار

.

جبر آن زمان که پشت در خانه اش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار

.

رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار

.

شد عرصه گاه تنگ ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند ، استوار

.

برگشت زخم خورده ، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار

.

در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آن ها که نام ” فاطمه ” را می زنند جار

.

من از کدام یک بنویسم که بوده اند
حَجّاج ها به ورطه ی تاریخ بی شمار

.

آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچه های احمری از خونِ این تبار

.

از کربلا به واقعه فَخ رسیده ایم
از عمق ناگوارترین ها به ناگوار

.

محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبه های دار

.

بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم می کند حسنک را به سنگسار

.

در لمعه الدمشقیه جاری ست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار

.

اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علی ست روی لبِ شیعه آشکار

.

بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار

.

” جان خواهم از خدا نه یکی ، بلکه صد هزار
تا صد هزار بار بمیرم برای یار “

.

فرق است ، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است ، راه بی حدی از شعر تا شعار

.

اینک مدافعان حرم شعله پرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار

.

با تیغ آبدیده ای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار

.

زهراست مادر من و من بی قرار او
آن نام را می آورم آری به افتخار

.

آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده می آیند و او سوار

.

فریاد می زنند که سر خم کنید ، هان
تا از صراط بگذرد آیات سجده دار

.

هرجا نگاه می کنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار‌

.

اینها که گفته ایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه مصمم ، امیدوار …

.

.

.

سید حمیدرضا برقعی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *