اشعار آیینی خیمه...

^ عشق تکرار آدم و حواست

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 اسفند 1396

^ عشق تکرار آدم و حواست

متن شعر

عشق تکرار آدم و حواست
سیب ممنوعه ی بهشت خداست

.

عشق یک واژه ی جدیدی نیست
سرنوشت قدیمی دنیاست

.

مثل یک ماه اول ماه است
گاه پیدا و گاه ناپیداست

.

نسل ما نسل عاشق‌ اند اصلاً
عاشقی شغل خانواده ی ماست

.

عشق مشق شب بزرگان است
مثل سجاده‌ ای که رو به خداست

.

مشق این روزگار اباالفضل است
صد و سی و سه بار اباالفضل است

.

آسمان جلوه‌ ای اگر دارد
از نماز شب قمر دارد

.

شب میلاد تو همه دیدند
نخل ام‌ البنین ثمر دارد

آمدی و حسین قادر نیست
از نگاه تو چشم بردارد

.

کوری چشم ابتران حسود
چقدر فاطمه پسر دارد

.

ای رشید علی ، نظر نخوری
شهر چشمان خیره سر دارد

.

باب حاجات ، کعبه ی خیرات

بر تو و قد و قامتت صلوات

.

ای نسیم پر از بهار علی

ماه در گردش مدار علی

.

چقدر مشکل است تشخیصت
تا که تو می رسی کنار علی

.

با تو یک رنگ دیگری دارد
شجره نامه ی تبار علی

.

دومین حیدر ابوطالب
صاحب غیرت و وقار علی

.

به شما می‌ رسد ذخیره ی طف
همه ی ارث ذوالفقار علی

.

ای علمدار و سرپناه حسین
حضرت حمزه ی سپاه حسین

.

خشکسال قدیم دنیا من
جستجوهای پشت دریا من

.

تو بر این خاک‌ ها بکش دستی
اگر این خاک زر نشد با من

.

سر سال است مرد مسکینم
نکش از دست خالیم دامن

.

چقدر فاصله است ای دریا
از مقام ظهور تو تا من

.

تو بزرگ قبیله ی آبی
تو غدیری ، فراتی اما من

.

خشکسالم ، کویر بی‌ آبم
روزگاری است تشنه می‌ خوابم

.

کمرت جایگاه شمشیر است
لب تو جایگاه تکبیر است

.

سر ما را بزن همین امروز
صبح فردا برای ما دیر است

.

هیچ کس رو به روت نیست مگر
آن کسی که ز جان خود سیر است

.

سیزده ساله حیدری کردی
پسر شیر بیشه هم شیر است

.

گیرم افتاده است روی زمین
دست تو باز هم علمگیر است

.

.

پسر شاه لافتی عباس
ای جوانی مرتضی عباس

.

از نگاه کبوتری وارم
به مقام تو غبطه می بارم

.

سر من را اگر بگیری باز
به دو ابروی تو بدهکارم

.

ارمنی هم اگر حساب کنی
دست از تو بر نمی‌ دارم

.

بده آن مشک پاره ی خود را
تا برای خودم نگهدارم

.

بی سبب نیست گریه ی چشمم
حسرت صبح علقمه دارم

.

با تمامی شور و احساسم
آرزومند کف العباسم

.

زلف ما را ز مشک وا نکنید
شب ما را از آن جدا نکنید

.

پای ما را به جان خالی مشک
در حریم فرات وا نکنید

.

دست بر زیرتان نمی آرد
آب ها این همه دعا نکنید

.

تیرها روی این تن زخمی
خودتان را به زور جا نکنید

.

تازه طفل رباب خوابیده
جان آقا سر و صدا نکنید

.

تا که از مشک پاره آب چکید
رنگ از چهره ی رباب پرید

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *