اشعار آیینی خیمه...

قدّم نمیرسه خودمو سپر کنم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 1 بهمن 1397

قدّم نمیرسه خودمو سپر کنم

متن شعر

قدّم نمیرسه خودمو سپر کنم

***

قدّم نمیرسه خودمو سپر کنم
ای کاش می شد برم بابامو خبر کنم
.
نامرد بگو با یه زن آخه دعوا چرا
نامرد اگه میزنی بی محابا چرا
.
نمی بینی چشمای تَرَمو
بسه دیگه کشتی مادرمو
.
آبرو بردی پیش بابام
چطوری بلند کنم سرمو
.

دستت آخه مگه نمی دونی سنگینه
می بینی مادرم جایی رو نمی بینه
.
نامرد تو که سیلی بی هوا میزنی
نامرد به سینه ش دیگه چرا پا میزنی
.
اومدی جلو با داد و هوار
چطوری زدی که خورد به دیوار
.
نامه رو گرفتی و حالا از
سر راهمون نمیرسه کنار
.
نمی بینی چشمای تَرَمو
بسه دیگه کشتی مادرمو
.
آبرو بردی پیش بابام
چطوری بلند کنم سرمو
.

هرچی تو این کوچه که داره سرم میاد
بدتر تو کربلا سر خواهرم میاد
.
امروز یه نفر فقط جلوی مادره
فردا ولی دخترش وسط لشگره
.
بابام تو شعله گیر می کنن
سه ساله ی ما رو پیر می کنن
.
برادرمو که سر می بُرن
خونواده شو اسیر می کنن
.
.
.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *