اشعار آیینی خیمه...

^ ما زیر دین خامس آل عبائیم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 20 فروردین 1398

^ ما زیر دین خامس آل عبائیم

متن شعر

ما زیر دین خامس آل عبائیم
شکر خدا دیوانه ی کرببلاییم

.
زیر علامت داد زهرا نان ما را 
در بهترین نقطه از این عالم گداییم

.
اصلا خبر از درد بی درمان نداریم
تا گرم خدمت بین این دارالشفائیم

.
آن قدر مست از نام شیرین حسینیم
که بی نیاز از باده و میخانه هاییم

.
در این دو قطره اشک شد دریای غم ، غرق
دیوانه از این معجزات اشک هاییم

.

هر بنده باشد با کسی ، ما با حسینیم
دلداده‌ ی پرچم ، سیاه یا حسینیم

.

پر کرده بوی سیب ، امشب کوچه‌ ها را 
دادند بر شیر خدا ، خون خدا را 

.
زرگر شناسد قدر زر را ، پس نداند 
جز فاطمه کس ، قدر مصباح الهدی را 

.
شش ماهه دنیا آمده ، چون بیش از این‌ ها 
طاقت ندارد بی کسی مجتبی را 

.
این طفل از روز نخست آفرینش
دیوانه کرده هم غریب هم آشنا را 

.
این کیست که شد روضه خوان او خدا و 
با ماجرایش پاک کرده انبیا را

.

نه شیعه ، نه زهرا ، نه حیدر ، نه پیمبر
او را خدا هم دوست دارد جور دیگر‌

.

ای نام تو حک گشته روی بال فطرس
تو آمدی و شد عوض اقبال فطرس

.
تو کیستی که تا دو چشمت باز گردید 
یک لحظه طی شد ، راه چندین سال فطرس

.
آن حسرت و خانه به دوشی‌ ها می‌ ارزید
خوش بود ، چون حوا و آدم ، فال فطرس

.
دور سرت می‌ گشت و می‌ خوردند حسرت
یک عرش در آن لحظه‌ ها ، بر حال فطرس

.
تو بال و پر دادی شکسته بال‌ ها را 
داری فراوان دور خود ، امثال فطرس

.

باز است بر عالم ، کرامت خانه ی تو 
خوش عاقبت شد ، هر که شد دیوانه ی تو

.

قربان آن عاشق که درگیر حسین است 
قربان آن مِلکی که تسخیر حسین است

.
اصلا ندارد روز محشر گیر و داری 
هر کس در این عالم دلش گیر حسین است 

.
باید شود این گونه مصداق شجاعت
وقتی علی مرتضی ، پیر حسین است 

.
سر داده و سر پیش ظالم خم نکرده
اسلام مدیون دل شیر حسین است 

.
چشم زمین و آسمان جمعه به جمعه
در انتظار آخرین تیر حسین است

.

یک روز می‌ گردد حسینی کل عالم
گیرد تمام این زمین بوی محرم

.

کردند غوغایی مسلمانان دینش
پیچیده در عالم صدای اربعینش

.
اعجاز یعنی اینکه او در نصف روزی
جا داد دنیا را میان سرزمینش 

.
او کیست زرتشتی ، یهودی و مسیحی
گشتند مثل شیعیان صحرانشینش

.
این گریه‌ ها داده نتیجه ، دارد عالم
دیوانه می‌گردد از اسم دلنشینش

.
دنیا گلستان می‌ شود وقتی شود پُر 
از سینه زن‌ های قیامت آفرینش

.

این عشق پاینده است تا روز قیامت 
از ماه هم دل برده ، مصباح هدایت

.

او شهریار عالم و خوبان سپاهش
با آبرو‌های دو دنیا در پناهش 

.
می‌ خواست دست قاتلش را هم بگیرد
آری رسیده بر همه خیر و صلاحش

.
با دست خالی هیچ کس بیرون نیامد !
چه سفره‌ ای انداخت او در قتلگاهش 

.
خوردند نانش را ، نمکدان را شکستند
شد هلهله تنها جواب آه آهش 

.
آه‌ ای فرات بی وفا ، آتش بگیری 
از تشنگی شد دود ، عالم در نگاهش

.

گل بود ، تیر و سنگ و نیزه ، پرپرش کرد‌

ای بشکند دست کسی که بی سرش کرد

.

.

.

محمدحسین رحیمیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *