اشعار آیینی خیمه...

^ مراثی من و تو روضه نیست مرثیه خوان

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 30 مرداد 1397

^ مراثی من و تو روضه نیست مرثیه خوان

متن شعر

مراثی من و تو روضه نیست مرثیه خوان
سکوت کن که کس دیگری ست مرثیه خوان

.

به گریه گفت که یابن الشبیب یابن شبیب
خدا گواست که جدم غریب بود غریب

.

نمانده بود برایش نه مسلم و نه حبیب
خدا گواست که جدم غریب بود غریب

.

به گریه گفت که باید گریست باید مرد
که او میان دو تا نهر آب ، آب نخورد

.

به گریه گفت عطش چنگ بر گلویش زد
هزار مرتبه با سنگ بر سبویش زد

.

به گریه گفت توانی نداشت در بدنش
تنش گسسته تر از تار و پود پیرهنش

.

به گریه گفت که جدم نفس نفس دیگر
نمانده بود از او جز صدای بی جوهر

.

به گریه گفت که فریادش آه شد کم کم
به گریه گفت نگاهش سیاه شد کم کم

.

به گریه گفت که رنگ زمین به خون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

.

دوباره پهلوی زهرا شکسته شد آن روز
که بند بند وجودش گسسته شد آن روز

.

به گریه گفت که گودال سرّ ناگفته ست

لهوف گوشه ای از اتفاق را گفته ست

.

ندیده هیچ کسی تا بیاورد بر لب
در آن میانه فقط شمر بوده با زینب

.

چقدر فاصله از قتلگاه تا تل هست
نگاه کردم و دیدم درون مقتل هست

.

در این مسیر زنی می نشست و برمی خواست
نمی نشست نه او می شکست و برمی خواست

.

نشان نداشت از او غیر بوی پیراهن
رسید بر بدن او ولی کدام بدن

.

ولی کدام بدن قطعه قطعه و پرپر
هزار مرتبه رحمت به پیکر اکبر

.

توان نداشت امام آنقدر که دم بزند
توان نداشت که پلکی به روی هم بزند

.

نگاه کرد به خواهر ، امام خواهش کرد
تو را به فاطمه برگرد خواهرم برگرد

.

.

.

سید حمیدرضا برقعی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *