اشعار آیینی خیمه...

^ مرده ام … از نفست شور و توان می گیرم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 1 اسفند 1397

^ مرده ام … از نفست شور و توان می گیرم

متن شعر

مرده ام … از نفست شور و توان می گیرم

***

مرده ام … از نفست شور و توان می گیرم

سرِ صبحی به دعاهای تو جان می گیرم

.

گفته ام مرثیه خوان نام تو را سر بدهد

از مسیحاییِ نامت هیجان می گیرم

.

هرچه دارم همه را می دهم و در عوضش

یک دل سوخته و اشک روان می گیرم

.

مستحقِ غضب و آتش قهرم اما

باز از مرحمتت برگ امان می گیرم

.

برنگشتی و گذر کرد بهارِ عمرم

ذره ذره پس از این رنگ خزان می گیرم

.

حال که آب گذشت از سر من ، با حاجت …

روضه ی امّ بنین و پسران می گیرم

.

با دل سوخته می گفت : عصا نیست مرا

دست را بر کمرم گریه کنان می گیرم

.

ای بَشیر ، از پسر حضرت زهرا چه خبر ؟

خبر از او به دو چشمِ نگران می گیرم

.

آن قدر روضه بخوانم که بگریند همه

روضه را در وسط شهر ، عیان می گیرم

.

از سرِ شرم دم مرثیه خوانیِ رباب

روی خود را ز نگاه دگران می گیرم

.

ختمِ کارم شده مسموم شدن ، عیبی نیست

از غریبیِ نبی رد و نشان می گیرم

.

.

.

محمدجواد شیرازی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *