موسی شدی که معجزه ای دست و پا کنی
***
موسی شدی که معجزه ای دست و پا کنی
راهی برای رد شدن قوم ، وا کنی
زنجیرهای زیر گلویت مزاحم اند
فرصت نمی دهند خودت را دعا کنی
.
در یک بدن به جای همه درد می کشی
می خواستی تمام خودت را فدا کنی
.
وقت اذان مغرب این تازیانه هاست
وقتش رسیده است که افطار وا کنی
.
مثل علی عروج نمازت امان نداد
فکری به حال فاصله ی ساق پا کنی
.
عیسی مسیح من به صلیبت کشیده اند
این گونه بهتر است خدا را صدا کنی
.
حالا میان قحطی تابوت های شهر
باید به تخته های دری اکتفا کنی
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
نظرات