می نویسیم آفتاب نرفت
مغرب آن روز با شتاب نرفت
.
نور مهتاب شاهد است آن شب
از سر دختری حجاب نرفت
.
به غرور برادرت سوگند
خواهرت کوفه بی نقاب نرفت
.
آب وا شد به احترام رباب
دختری تشنه سمت آب نرفت
.
حرف خلخال را زدی بشنو
سرّ مستور در کتاب نرفت
.
گر سرت گوشه ی تنور نرفت
خواهرت مجلس شراب نرفت
.
می نویسیم حرمله اصلا
به سوی ناقه ی رباب نرفت
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید