وسع کم داشته را لطف فراوان باید
از عطش سوخته را رحمت باران باید
.
تا به اوج کرم دست کریمان برسیم
سیر در معرفت سوره ی انسان باید
.
گل اگر میل به گلدان نکند می میرد
سر سودازده را شوق بیابان باید
.
لطف این طایفه به خون جگری وابسته ست
شانه تا که برسد زلف پریشان باید
.
مادری کن که به این مادریت محتاجیم
کودکی گم شد اگر ، گرمی دامان باید
.
گرچه ما لکه ی ننگیم و مضافیم همه
دور سجاده ی تو گرم طوافیم همه
.
انبیایی که کرامات مکرر دارند
چشم امید به یک جلوه ی کوثر دارند
.
آسمانی شده ها در تب و تاب اینند
کمی از خاک قدم های تو را بردارند
.
تا بخواهی درِ این خانه کنیز آوردیم
نذر تو قوم عجم هر چه که دختر دارند
.
فاطمه جلوه ی مولاست ، علی جلوه ی او
این دو آیینه به هم حسن برابر دارند
.
ذکر تسبیح تو هر لحظه به روی لب ماست
مست ها دائما انگیزه ی ساغر دارند
.
آیه با زیر عبا رفتن تو نازل شد
پنج تن با قدم فاطمه محور دارند
.
دل به دست تو سپردیم طلا پس دادی
باز هم بیشتر از حد گدا پس دادی
.
می نویسم سر خط یا علی و یا زهرا
قافیه ساختم از نام علی با زهرا
.
آسمان روی زمین و پدر خاک علی
حضرت کوثر ما ، مادر دریا ، زهرا
.
سپر محکم هر غصه ی پیغمبر علی
راحت جان علی ، جوشن مولا ، زهرا
.
حشر ؛ اسراء و قلم ، فاطر و زلزال علی
کهف ؛ یس ؛ نبأ و واقعه ، طه ، زهرا
نورالانوار علی ، مخزن الاسرار علی
سر مستور شده ، باطن و معنا ، زهرا
.
پیش عالم همه جا عالمه باید باشد
هرکجا هست علی فاطمه باید باشد
.
شأن دستی که دخیل است به کوثر بالاست
چون که غوغای تو در وادی محشر بالاست
.
سوختن ، آب شدن ، بی کس و بی یار شدن
سختی عشق همین است ، رهش سر بالاست
.
تا ز تو دور شدم گریه کنان برگشتم
حس وابستگی طفل به مادر بالاست
.
هر چه دارید به خانه ، به گدا می بخشید
خب طبیعی ست شلوغی ؛ دم این در بالاست
.
خطبه ی مسجد تو شهد تمام دین است
لطف زهراست فقط ، شیعه سرش گر بالاست
.
همه ی زندگی ات را به امامت دادی
از زمین خوردن تو ، پرچم حیدر بالاست
.
به روی شهپر جبرئیل فقط جای تو بود
شاهد بندگی تو ورم پای تو بود
.
طی شده فاطمیه ، روضه به پا هست هنوز
داغ تشییع تنت بر دل ما هست هنوز
.
علت خانه نشینی علی معلوم است
رد خون ، بر روی مسمار به جا هست هنوز
.
بچه ها بعد تو از خواب و خوراک افتادند
بین یک شانه ز مویت ، دو سه تا هست هنوز
.
زینبت برد ز تو ارث زمین خوردن را
دختری منتظر کرب و بلا هست هنوز
.
می رسد نوبت آن لحظه که در روز دهم
بدن شاه به گودال رها هست هنوز
.
دور تا دور تنش پر شده از اهل زنا
اثر تیر جدا ، نیزه جدا هست هنوز
.
آتش خیمه همان آتش پشت در بود
سر بر نیزه همان زخم سر مادر بود
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
نظرات