اشعار آیینی خیمه...

وسع کم داشته را لطف فراوان باید

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 اسفند 1396

وسع کم داشته را لطف فراوان باید

متن شعر

وسع کم داشته را لطف فراوان باید

از عطش سوخته را رحمت باران باید

تا به اوج کرم دست کریمان برسیم

سیر در معرفت سوره ی انسان باید

 .

گل اگر میل به گلدان نکند می میرد

سر سودازده را شوق بیابان باید

 .

لطف این طایفه به خون جگری وابسته ست

شانه تا که برسد زلف پریشان باید

مادری کن که به این مادریت محتاجیم

کودکی گم شد اگر ، گرمی دامان باید

گرچه ما لکه ی ننگیم و مضافیم همه

دور سجاده ی تو گرم طوافیم همه

انبیایی که کرامات مکرر دارند

چشم امید به یک جلوه ی کوثر دارند

آسمانی شده ها در تب و تاب اینند

کمی از خاک قدم های تو را بردارند

تا بخواهی درِ این خانه کنیز آوردیم

نذر تو قوم عجم هر چه که دختر دارند

 .

فاطمه جلوه ی مولاست ، علی جلوه ی او

این دو آیینه به هم حسن برابر دارند

 .

ذکر تسبیح تو هر لحظه به روی لب ماست

مست ها دائما انگیزه ی ساغر دارند

آیه با زیر عبا رفتن تو نازل شد

پنج تن با قدم فاطمه محور دارند

دل به دست تو سپردیم طلا پس دادی

باز هم بیشتر از حد گدا پس دادی

می نویسم سر خط یا علی و یا زهرا

قافیه ساختم از نام علی با زهرا

آسمان روی زمین و پدر خاک علی

حضرت کوثر ما ، مادر دریا ، زهرا

سپر محکم هر غصه ی پیغمبر علی

راحت جان علی ، جوشن مولا ، زهرا

حشر ؛ اسراء و قلم ، فاطر و زلزال علی

کهف ؛ یس ؛ نبأ و واقعه ، طه ، زهرا

 

نورالانوار علی ، مخزن الاسرار علی

سر مستور شده ، باطن و معنا ، زهرا

پیش عالم همه جا عالمه باید باشد

هرکجا هست علی فاطمه باید باشد

شأن دستی که دخیل است به کوثر بالاست

چون که غوغای تو در وادی محشر بالاست

سوختن ، آب شدن ، بی کس و بی یار شدن

سختی عشق همین است ، رهش سر بالاست

 .

تا ز تو دور شدم گریه کنان برگشتم

حس وابستگی طفل به مادر بالاست

هر چه دارید به خانه ، به گدا می بخشید

خب طبیعی ست شلوغی ؛ دم این در بالاست

خطبه ی مسجد تو شهد تمام دین است

لطف زهراست فقط ، شیعه سرش گر بالاست

همه ی زندگی ات را به امامت دادی

از زمین خوردن تو ، پرچم حیدر بالاست

به روی شهپر جبرئیل فقط جای تو بود

شاهد بندگی تو ورم پای تو بود

طی شده فاطمیه ، روضه به پا هست هنوز

داغ تشییع تنت بر دل ما هست هنوز

علت خانه نشینی علی معلوم است

رد خون ، بر روی مسمار به جا هست هنوز

 .

بچه ها بعد تو از خواب و خوراک افتادند

بین یک شانه ز مویت ، دو سه تا هست هنوز

زینبت برد ز تو ارث زمین خوردن را

دختری منتظر کرب و بلا هست هنوز

می رسد نوبت آن لحظه که در روز دهم

بدن شاه به گودال رها هست هنوز

 .

دور تا دور تنش پر شده از اهل زنا

اثر تیر جدا ، نیزه جدا هست هنوز

آتش خیمه همان آتش پشت در بود

سر بر نیزه همان زخم سر مادر بود

.

.

.

سید پوریا هاشمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *