جز هق هق از این مرد غمگین برنیاید
.
خیلی برای آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید
.
در را خودم بر روی دشمن باز کردم
گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید
.
سوگند خوردم در مدینه بعد زهرا
خانوم خانه پشت در دیگر نیاید
.
دیر است اما کاش می شد تا عقیله
شهر تنور و خار و خاکستر نیاید
.
بر پشت دستم می زنم دیدی چه کردم
هر کس بیاید مادر اصغر نیاید
.
ای کوفه با تو آرزویم رفت از دست
بی آبروها آبرویم رفت از دست
.
در کوچه ها بر خاک ها رویم کشیدند
در را شکستند و به پهلویم کشیدند
.
در پیش زن هاشان غرورم را شکستند
با پا زدن هاشان غرورم را شکستند
.
از بس که زخمم می زدند از حال رفتم
بین جماعت بودم و گودال رفتم
.
عمّامه ی من را که غارت کرد نامرد
با نیزه ای آمد جسارت کرد نامرد
.
دو کودکم دیدند بر جان من افتاد
دو کودکم دیدند دندان من افتاد
.
طفلان من دیدند طفلانت نبینند
آقا جسارت را به دندانت نبینند
.
با سنگ های خود سر من را شکستند
انگشت بی انگشتر من را شکستند
.
ای کاش می شد لحظه ی آخر نیاید
یا ساربان دنبال انگشتر نیاید
.
وای از دل زینب چه می آید سرِ او
وقتی که انگشتر ز دستت در نیاید
.
یا لااقل دنبال این هشتاد خانوم
نامحرمی با خیزران تَر نیاید
.
بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است
هر کس بیاید کاشکی مادر نیاید
.
.
.
حسن لطفی
.
نظرات