پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
.
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را بر عهده ی اکبر گذاشتی
.
مفتاح مشکلات بزرگ قبیله را
در دست های کوچک اصغر گذاشتی
.
یک عده را کنیز سرای دو خواهرت
یک عده را غلام برادر گذاشتی
.
دیدی که در فراق حرم گریه می کنم
در سینه ام به سمت حرم در گذاشتی
.
اشکی که داده ای همه ی ثروت من است
در کاسه های چشم گدا ؛ زَر گذاشتی
.
اما چرا تو ای سبب خلقت زمین
سر روی خاک ساعت آخر گذاشتی
.
از سینه تا که تیزی سرنیزه ها گذشت
حنجر به زیر کُندی خنجر گذاشتی
.
اصلا خودت بگو که چه خاکی به سر کنم
بی سر چو پا به عرصه ی محشر گذاشتی
.
جای کفن به جسم تو یک پیروهن رسید
آن هم به دست غارت لشکر گذاشتی
.
تو جان خاتمی ، چه کسی خاتمت ربود ؟
” با چون ” تویی ” به غیر محبت روا نبود “
.
.
.
مرضیه نعیم امینی
.
نظرات