اشعار آیینی خیمه...

^ چشم هایت اگر چه طوفانی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 22 فروردین 1397

^ چشم هایت اگر چه طوفانی

متن شعر

چشم هایت اگر چه طوفانی

قلبت اما صبور و آرام است

شوق پرواز در دلت جاری ست

شب اندوه رو به اتمام است

.

روح تو آنقدر سبکبار است

که اسیر قفس نخواهد شد

لحظه ای با مظاهر دنیا

همدم و هم نفس نخواهد شد

.

کور خوانده کسی که می خواهد

بسته بیند شکوه بالت را

چشم اگر وا کنند می بینند

جبروت تو را ، جلالت را

.

چه غم از این که گوشه‌ ی زندان

شب و روزش کبود و ظلمانی ست

در کنار فروغ چشمانت

جلوه‌ ی آفتاب پیدا نیست

.

همدمی غیر اشک و شیون نیست

در سحرگاه خیس تنهائیت

می شود در غروب عاطفه ها

تازیانه انیس تنهائیت

.

راوی اوج غربت و درد است

آه و أمّن یجیب تو هر روز

گریه در گریه : ” رَبِّ خَلِّصنِی “

ندبه های غریب تو هر روز

.

از تمام صحیفه‌ ی عمرت

آه چند آیه ای به جا مانده

شمع چشم تو رو به خاموشی است

از تنت سایه ای به جا مانده

.

لاله لاله دخیل می بندند

به ضریح تنت جراحت ها

شرمگین ، بی قرار ، بارانی

آسمان هم از این جسارت ها

.

چه به روز دل تو می آورد

کینه‌ ی قاتل یهودی که

بر تن خسته‌ ی تو گل می کرد

آنقدر سرخی و کبودی که …

.

میله های کبود این زندان

شب آخر ، شده عصای تو

زخم زنجیرها شده کاری

رفته از دست ، ساق پای تو

.

پیکرت روی تکه ای تخته !

غربت تو چقدر دلگیر است

راوی روضه های بی کسی ات

ناله های کبود زنجیر است

.

شیعیان تو آمدند آن روز

پیکرت روی دست ها گم شد

آه اما غروب عاشورا

بدنی زیر دست و پا گم شد

.

نیزه ها محو پیکر خورشید

محشری بود کربلا آن روز

بوسه‌ ی نعل تازه گم می شد

بین انبوه زخم ها آن روز

.

عشق بر روی نیزه معنا شد

در حوالی قتلگاهی که

پیکر آفتاب جا ماند و

کاروان رفت سمت راهی که …

.

.

.

یوسف رحیمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *