اشعار آیینی خیمه...

^ چه خوب درک می کند حال من خراب را

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 11 شهریور 1397

^ چه خوب درک می کند حال من خراب را

متن شعر

چه خوب درک می کند حال من خراب را
کسی که برده لذّت شعر و شب و شراب را
.
چه سال ها که تا سحر به عشق او نشسته ام
چنان که دیدگان من ندیده خوابِِ خواب را
.
دمی خیال روی او از نظرم نمی رود
چنان که خسته خواب را ، چنان که تشنه آب را
.
چه کرده است با دلم که تلخی زمانه هم
نمی پراند از سرم مستی بی حساب را
.
در آسمان هفتمش ، چه باده ای است در خُمش
که تا سیاهِ مردمش کشانده آفتاب را
.
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
ترک نکرده لحظه ای آن همه پیچ و تاب را
.

غرق تحیّرم فقط در آسمان مرقدش
چون پشه ای که بنگرد بال و پر عقاب را
.
به برقی از نگاه او زمانه زیر و رو شود
شکر که برنداشته از رخ خود نقاب را
.
به آخرین پیامبر از آدم ابوالبشر
رسانده است هر سحر سلام های ناب را
.
هستی دهر هست او ، چشم خداپرست او
داده خدا به دست او کلید فتح باب را
.
دست به دامنش مَلَک ، حیاط خلوتش فلک
گوش نبی بدون شک شنیده این خطاب را
.
ناد علیاً مظهرالعجائب است پس فقط
تجده عوناً لک فی النوائب آن جناب را
.
پرده ی غنچه می درد خنده ی دلگشای او
به یک اشاره می برد از دلت اضطراب را
.
قسم به نون و القلم که آفریدگار هم
شروع کرده با علی فاتحه الکتاب را
.
اصول او ؛ فروع او ؛ صبح علی الطلوع او
همین که در رکوع او بذل کند رکاب را
.
ساقه ی عرش ساق او ، پرم از اشتیاق او
چشیدم از فراق او تلخ ترین عذاب را
.
می گذرند لحظه ها چه زود در حریم او
بگو به چرخه ی فلک که کم کند شتاب را
.
سوال می کند مَلَک در شب قبر من ولی
به هیچ کس به جز علی نمی دهم جواب را
.
قسیم اوست مومنین رها کنید بعد از این
دلهره ی عذاب را ، دم زدن از ثواب را
.
گره گشای عالم است و مانده ام که دست کین
به دست های خسته اش بسته چرا طناب را
.
قصیده بی مقدمه گریز زد به علقمه
کدام تشنه می برد به سمت خیمه آب را
.
کدام دختر علی سنگ صبور می شود
کدام کوه می کِشد بار غم رباب را
.
فقط غم است در دلم ، محرم است در دلم
ز داغ شرحه شرحه کن این جگر کباب را
.
چه خوب درک می کند حال من خراب را

کسی که برده لذت ذکر ابوتراب را
.
.
.
احمد علوی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *