اشعار آیینی خیمه...

^ کس نفهمید که عمرش به چه مِنوال گذشت ؟

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 20 فروردین 1397

^ کس نفهمید که عمرش به چه مِنوال گذشت ؟

متن شعر

کس نفهمید که عمرش به چه مِنوال گذشت ؟

آن که روز و شب او کُنج سیه چال گذشت

.

چارده سالْ بلا ، زجر ، شکنجه ، دشنام

چارده سال که اندازه ی صد سال گذشت

.

غنچه ی بوسه یقیناً به لبش می خشکد

عمر بابایی اگر دور ز اطفال گذشت

.

شب ظلمانی و زندان پی زندان ، یعنی

فرصت دیدن آن کوکب اقبال گذشت

.

غیر یک پرده که افتاده زمین هیچ ندید

هرکس از پهلوی این کعبه ی آمال گذشت

.

” الف “سرو بلندای وجودش از غم

تا شد آن قدر که حتی کمر از ” دال ” گذشت

.

زهر کُشتش تَه مطموره ی تاریک و نمور

وای من ! شعر چرا از لبِ گودال گذشت ؟

.

کربلا ! زلزلتِ ألارض ! چه آمد به سرش ؟

حرف هایی ست که در سوره ی زلزال گذشت

.

تیرها ، یک کفن از پَر به تنش پوشاندند

خنجر از حنجره اش ، آه به جنجال گذشت

 

چون سرش رفت سر نیزه ی ” دنیاخواهان “

کار از غارت گهواره و خلخال گذشت

.

.

.

محمد قاسمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *