گفتم به خود یا که خبر از ما نداری
***
گفتم به خود یا که خبر از ما نداری
یا که خیال دیدن ما را نداری
.
حالا که با سر آمدی فهمیده ام که
هر شب تو می خواهی بیایی پا نداری
.
دور از من و عمّه کجاها رفته ای که
یک جای سالم در سرت حتّی نداری
.
با دختر تو دختران شام قهرند
با طعنه می گویند تو بابا نداری
.
.
.
نظرات