اشعار آیینی خیمه...

^ رسید موعد داغی که سخت ، سوزان بود

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 آبان 1397

^ رسید موعد داغی که سخت ، سوزان بود

متن شعر

رسید موعد داغی که سخت ، سوزان بود

غمی که در اثرش فاطمه پریشان بود

.

رسید لحظه و ساعات آخر مردی

که اوج دغدغه اش یاری فقیران بود

.

رسید روز وداع رسول خوبی ها

همان که بر همگان رحمتی فراوان بود

.

به یاد یا ابتا گفتنش به پیغمبر

دو چشم ام ابیها عجیب گریان بود

.

دوباره یاد اُحد بود و یاد دندانش

دوباره خسته از این لشگر دو رویان بود

.

همان زمان که بنای سقیفه برپا شد

دمِ شهادت خاتم ، زمانِ هجران بود

.

اگرچه زهر گرفت از وجود او طاقت

ولی هنوز رخش مثل شمس تابان بود

.

چقدر تشنه شد و سوخت لحظه ی آخر

همان نبی که دلیل نزول باران بود

.

هنوز جای همان سنگ های اهل جفا

به روی بال و پر خسته اش نمایان بود

.

هنوز اهل کسا مست عطر او بودند

هنوز خانه پر از خاطرات جانان بود

.

چقدر حیف نگاهش اگر که بسته شود

همان نگاه که اوج یقین سلمان بود

.

چقدر حیف نفس های آخرش باشد

همان نفس که معطر به عطر قرآن بود

.

کلامِ راه گشا را نبی به لب آورد

رسید نطفه حرامی و گفت هذیان بود

.

چقدر خون به دل پاک و خسته اش کردند

چقدر خسته ز شر فلان و بهمان بود

.

رسول رفت و فدک غصب شد در آن اوضاع

امان ز حال علی … سخت نابه سامان بود

.

رسول رفت و در این خانه چادر زهرا

میان دود لگدمالِ حزب شیطان بود

.

رسول رفت و علی را کشان کشان بردند

بتول در عقبش بین راه بی جان بود

.

رسول رفت و به بازوی او غلاف زدند

همان دمی که در آن کوچه راه بندان بود

.

رسول رفت و به اشک بتول خندیدند

سه ماه فاطمه از خلق ، روی گردان بود

.

پس از رسول فقط بود جنگ حیدر صبر

جهاد فاطمه رفتن به بیت الاحزان بود

.

.

.

محمدجواد شیرازی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *