اشعار آیینی خیمه...

زنم دست تاسف روی دستم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 7 آذر 1397

زنم دست تاسف روی دستم

متن شعر

زنم دست تاسف روی دستم

که رفت سرمایه ی هستی ز دستم

.

جوانی را ز کف دادم شدم پیر

ز بار معصیت گشتم زمینگیر

.

خداوندا تو آگاهی ز حالم

که از شرمندگی اینسان بنالم

.

سر خوان تو یک عمری نشستم

نمک خوردم نمکدان را شکستم

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *