اشعار آیینی خیمه...

به خواب غفلت خویشم ز هم پاشیده سامانم 

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 19 دی 1397

به خواب غفلت خویشم ز هم پاشیده سامانم 

متن شعر

به خواب غفلت خویشم ز هم پاشیده سامانم 

***

به خواب غفلت خویشم ز هم پاشیده سامانم 

من بیچاره یک عمری اسیر این زمستانم

.

به سمت این و آن بردم نگاهم را ولی افسوس

تو را دیگر نمی ‎بینم چه سنگین است تاوانم

.

خجالت می‎ کشم آقا بگویم شیعه ‎ات هستم 

اگر اذن شما باشد بگویم از محبانم

.

برایم گریه ‎ها کردی ولی من فکر خود بودم 

پریشانم شدی العفو نفهمیدم پشیمانم

.

من آلوده را آخر چرا تحویل می ‎گیری 

چه دیدی از من آخر که خودم حتی نمی ‎دانم

.

علی این روزها دیگر به خانه دیر می ‎آید 

ز تنهاییش می‎ سوزم ز حیرانیش حیرانم

.

گمانم نیمه شب زهرا صدا کرده حیدر را 

که ای یار غریب من حلالم کن نمی‎مانم

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *