به خواب غفلت خویشم ز هم پاشیده سامانم
***
به خواب غفلت خویشم ز هم پاشیده سامانم
من بیچاره یک عمری اسیر این زمستانم
.
به سمت این و آن بردم نگاهم را ولی افسوس
تو را دیگر نمی بینم چه سنگین است تاوانم
.
خجالت می کشم آقا بگویم شیعه ات هستم
اگر اذن شما باشد بگویم از محبانم
.
برایم گریه ها کردی ولی من فکر خود بودم
پریشانم شدی العفو نفهمیدم پشیمانم
.
من آلوده را آخر چرا تحویل می گیری
چه دیدی از من آخر که خودم حتی نمی دانم
.
علی این روزها دیگر به خانه دیر می آید
ز تنهاییش می سوزم ز حیرانیش حیرانم
.
گمانم نیمه شب زهرا صدا کرده حیدر را
که ای یار غریب من حلالم کن نمیمانم
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید