اشعار آیینی خیمه...

به خواب غفلت خویشم ! ز هم پاشیده سامانم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 28 دی 1397

به خواب غفلت خویشم ! ز هم پاشیده سامانم

متن شعر

به خواب غفلت خویشم ! ز هم پاشیده سامانم

***

به خواب غفلت خویشم ! ز هم پاشیده سامانم
من بیچاره یک عمر است اسیر این زمستانم

.

به سمت این و آن بردم نگاهم را ولی افسوس
تو را دیگر نمی بینم ! چه سنگین است تاوانم !

.

خجالت می کشم آقا بگویم شیعه ات هستم
اگر اذن شما باشد بگویم از محبانم

.

برایم گریه ها کردی ! ولی من فکر خود بودم !
پریشانم شدی العفو نفهمیدم ! پشیمانم !

.

من آلوده را آخر چرا تحویل می گیری ؟!
چه دیدی از من آخر که خودم حتی نمی دانم ؟!

.

علی این روزها دیگر به خانه دیر می آید
ز تنهاییش می سوزم ز حیرانیش حیرانم

.

گمانم نیمه شب زهرا صدا کرده ست حیدر را
که ای یار غریب من حلالم کن ! نمی مانم !

.

.

.

سید پوریا هاشمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *