اشعار آیینی خیمه...

شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 13 مرداد 1398

شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد

متن شعر

شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد

***

شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد

بیت الحرام فاطمه جای یهود شد

.

نامرد تا که دید عزیز مدینه ام

بر این شُکوه مادری من حسود شد

.

سجّاده ام کشید و نماز مرا شکست

با ضربه ای قیام نمازم سجود شد

.

آن کس که بین کوچه ی باریک ضربه خورد

داند چرا دو گونه ی مادر کبود شد

.

بار دگر مدینه و یک مرد بی ادب

آنچه سزای آل پیمبر نبود شد

.

در بین شعله ناله زدم عمه جان کمک

در پیش دیده آتش خیمه شهود شد

.

شکر خدا ندید کسی سر برهنه ام

بر حفظ آبرو شب تاریک ؛ سود شد

.

اما میان کوچه و بازار عمه رفت

با عده ای اراذل و اشرار عمه رفت

.

دنبال اسب پای برهنه مرا کشید

راه مرا به روضه ی کرببلا کشید 

.

در دست او محاسن من ریخته به هم

بیرون مرا ز خانه کسی بی حیا کشید

.

با پیرِ سالخورده چنین تا نمی کنند

بی تربیت لباس مرا بی هوا کشید

.

گودال هم لباسِ حسین پاره پاره شد

از بس که گرگ ، پنجه به آن نخ نما کشید

.

هر کس رسید نیزه ی خود را شکست و رفت

هر کس رسید یک طرف آن کشته را کشید

.

با نعل های تازه به هم ریخت پیکرش

کار عزیز فاطمه بر بوریا کشید

.

در قتلگاه عمه ی ما را کتک زدند

تا دست از گلوی تنی سر جدا کشید

.

.

.

شاعر : قاسم نعمتی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *