شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد
***
شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد
.
بر این شُکوه مادری من حسود شد
.
سجّاده ام کشید و نماز مرا شکست
با ضربه ای قیام نمازم سجود شد
.
آن کس که بین کوچه ی باریک ضربه خورد
داند چرا دو گونه ی مادر کبود شد
.
بار دگر مدینه و یک مرد بی ادب
آنچه سزای آل پیمبر نبود شد
.
در بین شعله ناله زدم عمه جان کمک
در پیش دیده آتش خیمه شهود شد
.
شکر خدا ندید کسی سر برهنه ام
بر حفظ آبرو شب تاریک ؛ سود شد
.
اما میان کوچه و بازار عمه رفت
با عده ای اراذل و اشرار عمه رفت
.
دنبال اسب پای برهنه مرا کشید
راه مرا به روضه ی کرببلا کشید
.
در دست او محاسن من ریخته به هم
بیرون مرا ز خانه کسی بی حیا کشید
.
با پیرِ سالخورده چنین تا نمی کنند
بی تربیت لباس مرا بی هوا کشید
.
گودال هم لباسِ حسین پاره پاره شد
از بس که گرگ ، پنجه به آن نخ نما کشید
.
هر کس رسید نیزه ی خود را شکست و رفت
هر کس رسید یک طرف آن کشته را کشید
.
با نعل های تازه به هم ریخت پیکرش
کار عزیز فاطمه بر بوریا کشید
.
در قتلگاه عمه ی ما را کتک زدند
تا دست از گلوی تنی سر جدا کشید
.
.
.
شاعر : قاسم نعمتی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید