اشعار آیینی خیمه...

^ این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 26 تیر 1398

^ این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها

متن شعر

این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها

***

این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها

می زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها 

.

خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب

سبز شد در پیش رو ” امّا ـ اگرها ” بارها

.

با چنین وضع وخیم و رو به قبله بودنم

حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها 

.

ای طبیبی که به دنبال مریضت می روی

با وجودی که مرا کردی مداوا بارها  

.

 کور بودم که تو را نشناختم ، عیب از من است

شد حجاب دیدگانم حب دنیا بارها 

.

این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش

من ولیکن کرده ام امروز و فردا بارها

.

چشم پوشی از گناهان معنی اش این است که

با تغافل می کنی با من مدارا بارها 

.

کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد

ریخته بار مرا در قعر دریا بارها 

.

جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می شود

آه آقا روی دستم مانده حالا ” بارها ”  

.

بارهایم را خریدی اِی خریدار کریم

مادرت بس که سفارش کرد من را بارها

.

.

.

محمد فردوسی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *