اشعار آیینی خیمه...

^ ای ” شهریار ” از همه ی شهر خسته ای

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 مرداد 1398

^ ای ” شهریار ” از همه ی شهر خسته ای

متن شعر

ای ” شهریار ” از همه ی شهر خسته ای
***
ای ” شهریار ” از همه ی شهر خسته ای

مانند واژه واژه ی شعرت شکسته ای
.
عمری ست جز علی به کسی دل نبسته ای
حالا تو روی پله ی چندم نشسته ای ؟

.

در عرش ” مرعشی ” غزلت را شنیده بود
طعم عنایت علوی را چشیده بود

.

گفتند پله پله بیا ای نگار ما
بر اوج نُه فلک بنشین بر مدار ما

.
حالا بخوان برای دل داغدار ما
اینجا غریب نیستی ای شهریار ما

.
گفتی علی و کلّ جهان گفت یا علی
مولا علی ، امیر علی ؛ مرتضی علی

.

یک عمر ذکر روی لبم ذکر یا علی ست
آری ، همای رحمت من مرتضی علی ست

.
با این وجود شبهه ندارم که تا علی ست
محکم ترین دلیل وجود خدا علی ست

.

گفتم بشر بخوانم علی را ولی نشد
هرگز کسی برای خدا چون علی نشد

.

بی تو هوای تازه به انسان نمی رسید
این دشت های تشنه به باران نمی رسید

.
دستان مور هم به سلیمان نمی رسید
هرگز کسی به داد یتیمان نمی رسید

.

مولا نثار کن به دل داغدیده ای
با دست خویش آن رطبی را که چیده ای

.

دنیا بدون آمدنت آسمان نداشت
دریا و کوه و جنگل و رنگین کمان نداشت

.
چیزی برای جلوه گری در جهان نداشت
می خواست سربلند بماند توان نداشت

.
نگذار از کنار تو لب تشنه بگذریم
از چشمه سار جاری شب تشنه بگذریم

.

نامردمان شب زده ی روزگار تو
راحت گذشته اند چقدر از کنار تو

.
مولا قسم به آمدن تک سوار تو
کافی ست یک اشاره کند ذوالفقار تو

.

کعبه شکافت چون تو اذا زلزلت شدی
والشمس والضحی شدی و فصّلت شدی

.

.

.

احمد علوی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *