اشعار آیینی خیمه...

راه بود و راه بود و راه بود

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 2 مرداد 1399

راه بود و راه بود و راه بود

متن شعر

راه بود و راه بـود و راه بـود

***

راه بود و راه بـود و راه بـود
کاروان همراه ثارالله بود

.

کاروان نه قبله گاه عالمین
مرد یا زن جمله عشاق الحسین

.

پاسدار قافله عباس ماست
روی دوشش پرچم یا مجتبی ست

.

این که چون خورشید روی مرکب است

حضرت زهرای ثانی ؛ زینب است

.

زینب است این اقتدارش بارز است

عقل از درک عقیله عاجز است

.

پرده های محملش نور جلی ست

یا رب این دخت علی یا که علی ست ؟

.

هم علی و هم حسین و هم حسن

تکیه می کردند بر این شیرزن

.

فخر عالم افتخارش زینب است

جبرئیل آموزگارش زینب است

.

سال ها مستور مانده آیه اش

چشم همسایه ندیده سایه اش

.

قامتش دور از نگاه شوم بود

آفتاب از دیدنش محروم بود

.

قاسم و اکبر به دور محملش

با ابوفاضل نمی لرزد دلش

.

بار بگشایید اینجا کربلاست

لحظه ی موعود زینب با خداست

.

بار الها خسته ام جان بر لبم

زینبم من زینبم من زینبم

.

نیست جز شهد بلا در باده ام

بر همان عهد ازل آماده ام

.

این سر و این چادر و این معجرم

این دو دستم این زخم این پیکرم

.

تو اگر خواهی بیابان می روم

پابرهنه بر مغیلان می روم

.

راضی ام آواره گردم از حرم

آتش خیمه بیفتد بر سرم

.

هرچه می گویی به چشم ای نور عین

هرچه اما جز جدایی از حسین

.

می شود آیا خوش اقبالم کنی ؟

جای او راهی گودالم کنی

.

می شود خنجر ببرّد گردنم

زیر سمّ اسب ها باشد تنم

.

خوب می دانم که غارت می شوم

در شلوغی هتک حرمت می شوم

.

از غریبه فحش و توهین می خورم

از سنان سیلی سنگین می خورم

.

آنچه می ترسم مَیاید بر سرم

دست نامحرم نیفتد معجرم

.

من که یک دفعه نرفتم در گذر

می شوم با شمر و خولی همسفر

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *