اشعار آیینی خیمه...

به گوش ‌آید صدایی ، که عطرش آشناست

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 7 آذر 1398

به گوش ‌آید صدایی ، که عطرش آشناست

متن شعر

به گوش ‌آید صدایی ، که عطرش آشناست

***

به گوش ‌آید صدایی ، که عطرش آشناست
مرا می‌ برد به جایی ، که نامش کربلاست

.
نسیم موی او ، دلم را برد
شبی تا کوی او ، دلم را برد

.
حسین ، مرا صدا کن مرا صدا کن
اگر ، چه بدترینم تو بهترینی

.
حسین ، چگونه باید تو را ببینم
اگر، دگر نخواهی مرا ببینی

.
حسین ، حسین
به غیر از ‌کوی تو ، کجا دارم ؟
از این عالم فقط ، تو را دارم
.
خوشا پایان راه بسیجی‌ های تو
شهیدی که نهد سر ، دمی بر پای تو

.
سلام خون ما ، به ثارالله
ز ما مولا تو را ، سلام الله

.
حسین ! قسم به خونِ جوانت اکبر
جوانی مرا نذر راه خود کن

.
حسین ! قسم به شش ماهه ی سپاهت
مرا ، یکی ز جمع سپاه خود کن

.
حسین ! حسین !
به غیر از ‌کوی تو ، کجا دارم ؟
از این عالم فقط ، تو را دارم

.

فدای آن نگاهی ، که دنبالت دوید
به جز روی تو چیزی ، ‌در این‌ عالم ندید

.
تمام هستی‌ ام ، به قربانت
به قربان‌ تو و ، شهیدانت

.
حسین ، اگر به دنیای خود اسیرم
تویی که می‌ توانی ‌مرا ‌رَهانی

.
حسین ، به خود رهایم مکن زمانی
بیا ، مرا بخر در همین جوانی

.
حسین ، حسین
به غیر از ‌کوی تو ، کجا دارم ؟
از این عالم فقط ، تو را دارم

.

.

.

شاعر و نغمه پرداز : حسن صنوبری

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *