اشعار آیینی خیمه...

^ مثل خورشید بود می‌ تابید

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 28 آذر 1398

^ مثل خورشید بود می‌ تابید

متن شعر

مثل خورشید بود می‌ تابید ، کرمش می گرفت عالم را

***

مثل خورشید بود می‌ تابید ، کرمش می گرفت عالم را
بخشش‌ اش بی کران‌ تر از دریا ، غرق می کرد هرچه حاتم را

.
سبط اکبر ، امید پیغمبر،  نور چشمان حضرت حیدر
تکیه گاه غریبی مادر ، مجتبی بود نسل آدم را

.
یاد آن روزها که می‌ افتاد ، یاد کوچه … مغیره … تنهایی …
چشم‌ هایش به رنگ خون می شد ، جوششی می گرفت زمزم را

.
بعد مادر کنار بابا بود ، همه جا غمگسار بابا بود
بار دیگر شکست وقتی دید ، تیغ مسموم ابن ملجم را

.
بعد بابا غریب شد مولا ، دشمنش زخم‌ ها به قلبش زد

دوستداران بی بصیرت هم ، هی نمک می زدند زخمش را

.
مرد وقتی دلش پر از غم شد ، می‌ رود خانه پیش همسر تا
با کمی همدلی و همدردی ، ببرد خاطرات آن غم را

.
آه مظلوم باشد آن مردی ، که پس از غصه های پی در پی
می رود خانه تازه می بیند ، غصه های تمام عالم را

.
کاش زینب بیاوری طشتی ، جگرم خون شده است می سوزد
از نگاهت به طشت می خوانم ، روضه های سر محرّم را

.
من غریبم ولی برادر جان ، هیچ روزی شبیه روز تو نیست

.

.

.
امیر رضا یوسفی مقدم

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *