اشعار آیینی خیمه...

^ آفریدند مرا بنده‌ ی مولا باشم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 25 بهمن 1398

^ آفریدند مرا بنده‌ ی مولا باشم

متن شعر

آفریدند مرا بنده‌ ی مولا باشم

***

آفریدند مرا بنده‌ ی مولا باشم

پس‌ جفاکارم‌ اگر‌‌ طالب‌ِ دنیا باشم

.

” از عدم تا به وجود این همه راه‌ آمده‌ام “

تا که خاک‌ قدم فضّه‌ ی‌ زهرا باشم

.

به‌ حرم‌ خانه‌ ی او تا به سلامت برسم

راهش‌ این‌ است‌ که من اهل تبرّی باشم

.

از سر سفره‌ ی پر برکت بانوی جهان

می‌ رسد روزی من ؛ ساکن‌ هرجا باشم

.

او اگر خواسته باشد که به من درد دهند

عین جهل است که دنبال مداوا باشم

.

می‌ رود قیمت من پیش خدا بالاتر

هرچه در خدمت صدّیقه‌ ی‌ کبری باشم

.

از عناوین جهان یکسره می‌ شویم دست

تا سگ‌‌ِ کوچه‌ ی‌ زهرا و علی‌ بودن ، هست

.

من صدا خواسته‌ ام تا که صدایش بزنم

با وضو بوسه به خاک کف پایش بزنم

.

یک دعای سحرش مردم دنیا را بس

لقمه‌ نانی ز کرم‌ خانه‌ ی او ما را بس

.

تلخ کامیم ولی مزّه‌ ی شیرینی هست

تا که ” یا فاطمه‌ مولاتی‌ اغیثینی ” هست

.

احتیاجیم تماماً به تو ای خیرِ کثیر

که‌ حقیریم‌ و فقیریم‌ و یتیمیم‌ و اسیر

.

من‌ در اسماء و صفاتت‌ عظمت‌ را دیدم

از مقامات بلند تو چنین فهمیدم

.

که تو از هر نظری مثل خدا یکتایی

” دُرّةُ البحرُ شرف ” فاطمة الزَّهرايي

.

” سيّده ” ” نوریه ” ” حانیه ” و “عَذرا ” هستی

“مُهجةُ قلب نبي” ” اُمّ ابیها ” هستی

.

” عالمه” ” زاهده ” و ” عابده ” و ” قَوّامه “

” راضیه ” ” مرضیه” ” حوریّه‌ای ” و ” صَوّامه “

.

”  لیلةُ القدرِ  ” علي ” والدةُ السّبطیني “

همه‌ نسبت‌ به تو دارند به گردن ؛ دِینی

.

به‌ امامی که فقط‌ در خُور همتایی‌ توست

شرط پیغمبری ؛ اقرار به‌ یکتایی‌ توست

.

به تو سوگند بهشت از نِعَم و رنگ‌ و لعاب

هرچه‌ دارد‌ همه‌ از جلوه‌ ی زهرایی توست

.

نیست‌ مافوق‌ِ جلال تو جلال احدی

جز خداوند که خود شاهد والایی توست

.

چادرت صاحب اعجاز پیمبرگونه‌ ست

تازه این ذرّه‌ ای از قدرت دنیایی توست

.

پدر امّت مرحومه ؛ محمّد ؛ نُه سال

محو در مرتبه‌ ی اُمّ ابیهایی توست

.

صحبت‌ از باغ‌ فدک‌ نیست ؛که‌ دنیا‌ همه‌ اش 

دانه‌ ی‌ کوچکی از خرمن دارایی توست

.

خط‌ به‌ خط مُصحفت آمد که شهادت بدهد

رازهای دو جهان در دل دریایی توست

.

مادر لؤلؤ و مرجان خدایی زهرا

محور دائم اصحاب کسایی زهرا

.

حدّ اعلای حیا ؛ اوج نجابت هستی

صاحب‌ ناب‌ ترین‌ گونه‌ ی‌ عصمت‌ هستی

.

پاره‌ های سند باغ فدک می‌ گویند

” سند محکم اثبات ولایت هستی “

.

حججُ الله عَلیَ الخَلق امامان هستند

و تو بر تک‌ تک این‌طایفه‌ حجّت هستی

.

طبق تصریح خداوند به قول لولاک

تو همان علّت عالیّه‌ ی خلقت هستی

.

از همان‌ روز‌ که‌ انوار شما ساطع شد

تا ابد ضامن ابقاء ولایت هستی

.

دست‌ پرورده‌ی این مکتبم و می‌ دانم

دستگیر همه در روز قیامت هستی

.

تو همان‌ جا که خدا هست اقامت داری

تو شریعت ؛ تو نبّوت ؛ تو امامت داری

.

خشتی از خانه‌ ی سبزت به جنان می‌ ارزد

نخی از چادر تو بر دو جهان می ارزد

.

چارده آینه در نقش تو یک‌ جا جمع است

هرچه‌ خیر است‌ درِ خانه‌ی‌ زهرا جمع است

.

در مصلّای خودت رو‌ به خدا می کردی

تا دم صبح به همسایه دعا می‌ کردی

.

پدرت آخر کار اجر رسالت می‌ خواست

فقط از مردم این شهر مودّت می‌ خواست

.

قصدشان بود که دور تو طوافی بکنند

قول دادند که یک روز تلافی بکنند

.

ناروا بود که پاداش تو سیلی باشد

چشم تو کاسه‌ی‌ خون ؛ روی تو نیلی باشد

.

ناروا بود که در شعله بسوزد مویت

با در سوخته درگیر شود پهلویت

.

ناروا بود که مسمار چنین سُرخ شود

در و دیوار پس از سقط جنین سُرخ شود

.

پشت در غَش کنی و سطح زمین سُرخ شود

چشم های علیِ خانه‌ نشین سُرخ شود

.

دستت از کار پس از ضربه‌ ی‌ کاری افتاد

” وقت افتادن تو ایل و تباری افتاد “

.

پس از ان روز که آیینه‌ ی عمر تو شکست

گونه‌ی راستِ‌ فرزند تو بر خاک نشست

.

همه دیدند که تشنه‌ ست کسی آب نبُرد

مادر آب کجایی پسرت آب نخورد

.

.

.

جمعه ۱۹ جمادی‌ الثانی۱۴۴۱

.

محمد قاسمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *