اشعار آیینی خیمه...

^ غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 خرداد 1399

^ غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود

متن شعر

غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود

***

غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود

غريب شهرِ خودش نه ، غريب عالم بود

.

چقدر روضه ی كرب و بلا به پا مي داشت

به روی سر در خانه هميشه پرچم بود

.

برای داغ دل بی‌ قرار و پر دردش

همیشه زمزمه ی روضه مثل مرهم بود

.

شبي كه در تب آتش ؛ بهشت او مي سوخت

شكسته قامت و آشفته حال و در هم بود

.

چه شد که در وسط كوچه ی بنی هاشم

پر از تلاطم اشكِ مصيبت و غم بود

.

شتاب مركب و آقای قد خمیده ی ما

ميان كوچه زمين خوردنش مسلّم بود

.

غم اسارت و داغ جسارت و غربت

چقدر در نظرش كربلا مجسم بود

.

خلاصه لحظه ی آخر ، زمان تدفينش

بساط غسل و بساط كفن فراهم بود

.

کنار پیکر او هر دلِ عزاداری

به یادِ بی‌کسی کشته ی محرّم بود

.

تنی که غرق به خون مانده بود در گودال

سری که بر سر نیزه پناه عالم بود

.

.

.

یوسف رحیمی 

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *