اشعار آیینی خیمه...

^ فرقش که شد شکافته محراب‌ گریه کرد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 اردیبهشت 1399

^ فرقش که شد شکافته محراب‌ گریه کرد

متن شعر

فرقش که شد شکافته محراب‌ گریه کرد

شد سرخ افق که مهر جهانتاب گریه کرد

.

فرقش‌ که شد شکافته عالم عزا گرفت

جبریل شور ” قَدقُتِلَ‌ المُرتَضی ” گرفت

.

فرقش که شد شکافته با چشم‌خون‌ فشان

آمد به شهر کوفه پیمبر از آسمان

.

فرقش که شد شکافته دین بی ‌عمود شد

گویی دوباره صورت زهرا کبود شد

.

فرقش که شد شکافته شد نیمه ‌جان حسن

از بس گریست در غم او بی امان حسن

.

طوری حسین ضجّه زد و بی قرار شد

ارکان عرش هم به تزلزل دچار شد

.

محشر رسید و ریخت به هم وضع عالمین

سیلاب اشک ریخت چو از چشم زینبین

.

شمشیر در رهی که نبایَست رفته بود

پیوستگی ابرویش از دست رفته بود

.

هم چشم داشت جانب افلاک ؛ مرتضی

هم ریخت ‌روی ‌زخم‌ سرش ‌خاک ؛ مرتضی

.

از ماه صورتش عرق سرد می چکید

از فرط درد پاشنه بر خاک می ‌کشید

.

ای‌ چشم سینه سوخته در سوگ مرتضی

یاد از حسین و کرببلا می‌کنی چرا ؟

.

بر خاک اگر که شیر خدا پا نمی ‌کشید

پای حسین نیز به مقتل نمی رسید

.

شمشیر اگر که بر سر حیدر نمی‌ نشست

دیگر عمود فرق سری را نمی ‌شکست

.

بر خاک سر گذاشت و خَدُّ التّریب شد

خطّ از پدر گرفت که شَیبُ الخُضیب شد

.

مثل علی که ضربه بر او از قفا زدند

در سجده بود و بر بدنش بی هوا زدند

.

پرتاب نیزه طی شد و شمشیرها زدند

با سنگ های تیز شده ؛ با عصا زدند

و

از تیر شعله ‌ور جلوی چشم مادرش

می ‌سوخت زخم های دهن‌ باز پیکرش

.

در بین خیمه شیون زن ها بلند بود

آخر سرش به نیزه ی اعدا بلند بود

.

.

.

محمد قاسمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *