فرقش که شد شکافته محراب گریه کرد
شد سرخ افق که مهر جهانتاب گریه کرد
.
فرقش که شد شکافته عالم عزا گرفت
جبریل شور ” قَدقُتِلَ المُرتَضی ” گرفت
.
فرقش که شد شکافته با چشمخون فشان
آمد به شهر کوفه پیمبر از آسمان
فرقش که شد شکافته دین بی عمود شد
گویی دوباره صورت زهرا کبود شد
.
فرقش که شد شکافته شد نیمه جان حسن
از بس گریست در غم او بی امان حسن
.
طوری حسین ضجّه زد و بی قرار شد
ارکان عرش هم به تزلزل دچار شد
.
محشر رسید و ریخت به هم وضع عالمین
سیلاب اشک ریخت چو از چشم زینبین
.
شمشیر در رهی که نبایَست رفته بود
پیوستگی ابرویش از دست رفته بود
.
هم چشم داشت جانب افلاک ؛ مرتضی
هم ریخت روی زخم سرش خاک ؛ مرتضی
.
از ماه صورتش عرق سرد می چکید
از فرط درد پاشنه بر خاک می کشید
.
ای چشم سینه سوخته در سوگ مرتضی
یاد از حسین و کرببلا میکنی چرا ؟
.
بر خاک اگر که شیر خدا پا نمی کشید
پای حسین نیز به مقتل نمی رسید
.
شمشیر اگر که بر سر حیدر نمی نشست
دیگر عمود فرق سری را نمی شکست
.
بر خاک سر گذاشت و خَدُّ التّریب شد
خطّ از پدر گرفت که شَیبُ الخُضیب شد
.
مثل علی که ضربه بر او از قفا زدند
در سجده بود و بر بدنش بی هوا زدند
.
پرتاب نیزه طی شد و شمشیرها زدند
با سنگ های تیز شده ؛ با عصا زدند
و
از تیر شعله ور جلوی چشم مادرش
می سوخت زخم های دهن باز پیکرش
.
در بین خیمه شیون زن ها بلند بود
آخر سرش به نیزه ی اعدا بلند بود
.
.
.
محمد قاسمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید