اشعار آیینی خیمه...

^ شب رسید

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 25 اردیبهشت 1399

^ شب رسید

متن شعر

شب رسید و سکوت سنگینی

***

شب رسید و سکوت سنگینی

به هیاهوی شهر حاکم شد

با کمی نان به سمت نخلستان

مردی از جنس نور عازم شد

.

می رود تا به پیرمردی که

در خرابه ست باز سر بزند

کودکان یتیم منتظرند

تا که مرد غریبه در بزند

.

پادشاه کدام مملکتی

در غم مردمش سهیم شده ؟

چه کسی جز علی در اوج مقام

مرکب کودکی یتیم شده ؟

.

خیلی از بچه ها نمی دانند

نام این مرد آسمانی را

ولی او هدیه می دهد به همه

نان و خرما و مهربانی را

.

کوله بارش همین که خالی شد

شکر کرد و به کار خود برگشت

یک نفر مانده بود و او حالا

به محل قرار خود برگشت

.

خلوتی داشت در سیاهی شب

با خودش رو به ماه زمزمه کرد

دردهای نهفته ی دل را

باز در گوش چاه زمزمه کرد

.

تو بگو دست جهل مردم شهر

به کجا می برد مرا ای چاه …

تا سحر با دل شکسته گرفت

زیر لب نغمه ی ” الا ای چاه … “

.

مسجد کوفه آخرین روز است

که علی را امام می بیند

نانجیبی به تیغ زهرآلود

کار او را تمام می بیند

.

سر او را شکسته اند ، ولی

دل او از همه شکسته تر است

خسته از عدل اوست کوفه ولی

علی از روزگار خسته تر است

.

همه دیدند در کنار علی

خون محراب باغ لاله شده

وسط روضه با همین تصویر

روضه ی دیگری حواله شده

.

ناگهان در غروب روز دهم

در دل اهل خیمه غوغا شد

وسط جنگ بین زجر و سنان

سر یک گوشواره دعوا شد

.

سر اصغر به نیزه بند نشد

فرق عباس با عمود شکست

بدن اکبر ارباً اربا شد

شمر بر سینه ی حسین نشست …

.

.

.

مجتبی خرسندی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *