اشعار آیینی خیمه...

^ بگو که جان بدهم بی ‌امان برای سرت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 5 مهر 1399

^ بگو که جان بدهم بی ‌امان برای سرت

متن شعر

بگو که جان بدهم بی ‌امان برای سرت

***

بگو که جان بدهم بی ‌امان برای سرت

کم است جانم اگر ، کودکم فدای سرت

.

گرفته داغ غمت را به سینه مرغ دلم

و بی ‌قرارترین است در هوای سرت

.

نگاه ملتهبم گاه ، محو گهواره است

و گاه ، خیره بر انبوه زخم ‌های سرت

.

چه آرزوی بزرگی است این ، ولی ای کاش

جدا شود سر ناقابلم به جای سرت

.

زده است آتشم این غم که بعد تو باید

به شام و کوفه سفر کرد پا به پای سرت

.

چگونه زنده بماند پس از تو همسر تو

چگونه جان ندهم آه !‍ در عزای سرت ؟

 .

.

.

سید محمد بابامیری

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *