اشعار آیینی خیمه...

وا کرد کم کم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 30 آبان 1399

وا کرد کم کم

متن شعر

وا کرد کم کم

***

وا کرد کم کم

خواند و به دقت نامه را تا کرد کم کم

.

انگشت مسلم

شک داشت اما باز امضا کرد کم کم

.

کوفه دوباره

زد زیر حرف خویش و حاشا کرد کم کم

.

یکجا به هم ریخت

کوفه نمازی را که بر پا کرد کم کم

.

بعدش نشست و

نامردی خود را تماشا کرد کم کم

.

کوچه به کوچه

نعلین نامردیش را پا کرد کم کم

.

تا که سرت را

از جمع اعضای تو منها کرد کم کم

.

شمشیر برخاست

از روی زانوی کمانی تیر برخاست

.

وقت نبردش

از نای مسجد چند تا تکبیر برخاست

.

یک بار دیگر

آه از نهاد کاسه های شیر برخاست

.

شمشیر لاغر

 آمد گرسنه روی پیکر سیر برخاست

.

ای وای نیزه

سمت تو زود آمد ولی کن دیر برخاست

.

دار الاماره

شد مثل گودالی که با تغییر برخاست

.

هم شال دارد

هم از بنی هاشم به صورت خال دارد

.

محکوم کوفه ست

حرز علی را هر که در دنبال دارد

.

با سنگ از بام

کوفه خودش آداب استقبال دارد

.

فرقی ندارد

یا طفل یا مسلم که سن و سال دارد

.

یک به هزاری

یک صید آیا اینقدر جنجال دارد

.

کرب و بلایی

از سنگ ها چون که تنی پا مال دارد

.

از تیر و نیزه

از دور می آید گمانم بال دارد

.

روضه همین است

هم شمر دارد کوفه هم گودال دارد

.

شمر سیه دل

در کربلا اما زبانم لال دارد …

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *