اشعار آیینی خیمه...

پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 20 آذر 1399

پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم

متن شعر

پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم

***

پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم
خوب آماده ی مهمانی مان می کردند

.

هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود
تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند

*

*

*

سایه ی سوختن خیمه به دیوار افتاد
گذر زینب از این کوچه به بازار افتاد
.
میخ شمشیر شد و نیزه شد و خنجر شد
میخ تیری شد و در چشم علمدار افتاد

*

*

*
تمام غصه ام این است ؛ پشت پا بخوری
تو هم شبیه خودم نیزه بی هوا بخوری

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *