اشعار آیینی خیمه...

عمه دیگه بی حوصله م من

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 2 دی 1399

عمه دیگه بی حوصله م من

متن شعر

عمه دیگه بی حوصله م من بابام خیلی دیر کرده

***

عمه دیگه بی حوصله م من بابام خیلی دیر کرده
کاری براش پیش اومده یا موهاش به نیزه گیر کرده

.
عمه خوبه تاریکه اینجا مهتاب امشب نیست عمه
بابام منو اینجور ندیده موهام مرتب نیست عمه

.
عمه ببین که جای اون دست سرخی هنوز رو گونه داره
بابام داره امشب میادش آی بچه ها کی شونه داره

.
بابا نیاوردی عمومو شِکوه به عباست کنم من
چشمام نمی بینه که باید با دست احساست کنم من

.
بابا دروغه هر کی گفته ما پیش دشمن کم آوردیم
بابا خیالت جمع باشه هر چی غذا دادن نخوردیم

.
بابا تا اینجا تا خود مرگ با عمه ها صد بار رفتیم
مجبور بودیم تا رسیدیم شرمنده ام بازار رفتیم

.
رو پای زهرا سر گذاشتم خوابیده بودم با لگد زد
اصلا نفهمیدم که چی شد بابا خلاصه خیلی بد زد

.
من گریه می کردم ولی اون هی ریش خندم کرد بابا
پیش چشای عمه اون شب از مو بلندم کرد بابا

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *