اشعار آیینی خیمه...

از غم خیرالنساء حیدر خجالت می کشد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 19 دی 1399

از غم خیرالنساء حیدر خجالت می کشد

متن شعر

از غم خیرالنساء حیدر خجالت می کشد

***

از غم خیرالنساء حیدر خجالت می کشد

وز امیرالمومنین کوثر خجالت می کشد

.

از رخ پنهان زهرا می توان فهمید که

از نگاه مخفی همسر خجالت می کشد

.

آن که رنگ معجرش را هیچ نامحرم ندید

از غبار چادر و معجر خجالت می کشد

.

چون نشد مانع شود از ضرب سیلی ؛ مجتبی

تا ابد از مادرش یکسر خجالت می کشد

.

آن که حتی سایه اش را آفتابی هم ندید

چون شود در کوچه ای مضطر ؛ خجالت می کشد

.

با چهل نامرد یک بانو هماورد و کنون

دست بر دیوار از رهبر خجالت می کشد

.

با تمامی استخوان ها شکسته مادری

نیمه جان افتاده در بستر خجالت می کشد

.

هر زمان یادش بیاید که کمک از فضّه خواست

باز هم از وضع پشت در خجالت می کشد

.

خون پهلو ؛ خون بازو ؛ خون سینه ؛ خون چشم

پیش طفلان حرم ؛ مادر خجالت می کشد

.

من بمیرم بعد هر تیمار بیمار حرم

از نگاه مادرش دختر خجالت می کشد

.

دانی از چه زد بر آن تابوت ؛ لبخند ملیح

قسمت پیغمبر است دیگر خجالت می کشد

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *