از غم خیرالنساء حیدر خجالت می کشد
***
از غم خیرالنساء حیدر خجالت می کشد
وز امیرالمومنین کوثر خجالت می کشد
از رخ پنهان زهرا می توان فهمید که
از نگاه مخفی همسر خجالت می کشد
.
آن که رنگ معجرش را هیچ نامحرم ندید
از غبار چادر و معجر خجالت می کشد
.
چون نشد مانع شود از ضرب سیلی ؛ مجتبی
تا ابد از مادرش یکسر خجالت می کشد
.
آن که حتی سایه اش را آفتابی هم ندید
چون شود در کوچه ای مضطر ؛ خجالت می کشد
.
با چهل نامرد یک بانو هماورد و کنون
دست بر دیوار از رهبر خجالت می کشد
.
با تمامی استخوان ها شکسته مادری
نیمه جان افتاده در بستر خجالت می کشد
.
هر زمان یادش بیاید که کمک از فضّه خواست
باز هم از وضع پشت در خجالت می کشد
.
خون پهلو ؛ خون بازو ؛ خون سینه ؛ خون چشم
پیش طفلان حرم ؛ مادر خجالت می کشد
.
من بمیرم بعد هر تیمار بیمار حرم
از نگاه مادرش دختر خجالت می کشد
.
دانی از چه زد بر آن تابوت ؛ لبخند ملیح
قسمت پیغمبر است دیگر خجالت می کشد
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید