بر در کشیده شعله های اختلافش را
***
بر در کشیده شعله های اختلافش را
هیزم به هیزم جمع کرده ائتلافش را
.
مردی سکوت خلوت قدیسه ها را برد
با مشت می کوبد به در ، حرف خلافش را
حتی در و دیوار با فریاد می گریند
مرثیه خوان وقتی بخواند اعترافش را
.
این خانه ی زهراست ، اینجا مهبط وحی است
عرشی که کعبه فرض می داند طوافش را
.
خاکی شده آن چادری که شب به شب مریم
پیش ملائک شرح می داده عفافش را
.
عرش خدا در روضه می لرزد که نامردی
محکم به دست فاطمه می زد غلافش را
.
دستی شکسته که کریمان نقل می کردند
بخشیدن پیراهن شام زفافش را
.
اشک علی با خون دل آمیخت در کوچه
کوثر گرفت از گونه اش اشک مضافش را
.
.
.
.
حجت الاسلام محسن حنیفی
.
نظرات