اشعار آیینی خیمه...

بی فایده ست انگار داد و فریاد من

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 15 اسفند 1399

بی فایده ست انگار داد و فریاد من

متن شعر

بی فایده ست انگار داد و فریاد من

****

بی فایده ست انگار ؛ داد و فریاد من

بال و پرم بسته ست ؛ رفته صیاد من

.

منی که چهارده سال تو سیاه چال بودم

روزای آخر نیست هیچ کسی یاد من

.

می خونم هر شب ؛ خلصنی یا رب

.

خونی که رو لبای عطشان منه

اثر سیلی نگهبان منه

.

بهونه ی شکنجه روز و شبم

صدای یا رضا رضا جان منه

.

خداحافظ ؛ رضا رضا رضا

.

زیر گلوم زنجیر ؛ خیلی محکم شده

نفسام این شب ها ؛ نامنظم شده

.

روی زمین هم با سلسله می کشن

از غُل و از زنجیر ساق پام کم شده

.

خیلی دلگیرم ؛ پس کی می میرم

.

ناله کنم کسی جوابم نمیده

دهن روزه هیچ کی آبم نمیده

.

ولی خدایی هیچ چیزی اندازه

دوری بچه هام عذابم نمیده

.

خداحافظ ؛ رضا رضا رضا

.

زیر کتک باید یاد مادر کنم

روی خاکا یاد شاه بی سر کنم

.

برای تشییعم تابوتی نیست باید

خودمو راضی با تخته ی در کنم

.

وقت دفن من فرزندام نیستن

.

حالا که بی کفن نمی مونه تنم

میون سلسله به سینه می زنم

.

به شیعیان بگید همه گریه کنید

ولی به یاد جد بی پیروهنم

.

غریب کربلا حسین حسین حسین 

.

,

,

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *