دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است
دوباره حال همه عاشقان تماشایی است
***
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است
دوباره حال همه عاشقان تماشایی است
که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است
سفر حکایت یک اتفاق رویایی است
.
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
ببین که قفل قفس را شکسته ، می آیند
کبوتران حرم دسته دسته می آیند
چو موج از همه سو دلشکسته می آیند
غریب ، از نفس افتاده ، خسته می آیند
.
که باز بعد چهل شب ، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب کنار او باشند
.
تمام ؛ پشت سر جابر ابن عبدلله
چه عاشقانه قدم می زنند در این راه
از اشتیاق حرم راه می شود کوتاه
هر آنکه خواهد از این جام عشق ، بسم الله
.
که این پیاده روی برترین عزاداری است
قسم به نور ، که این ابتدای بیداری است
.
دوباره حال من و شعر می شود مبهم
دلی که دست خودم نیست می شود کم کم
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم ، من هم –
.
” غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم ، پیاده خواهم رفت “
.
.
.
محمد غفاری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید