اشعار آیینی خیمه...

هیزم رسید و آتشی از در بلند شـد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 22 بهمن 1396

هیزم رسید و آتشی از در بلند شـد

متن شعر

هیزم رسید و آتشی از در بلند شـد

ای وای من که ناله‌ ی مادر بلند شد

.

مامور شد به صبر علی ، از سکوت او

سو استفاده کرد ستمگر بلند شد

.

با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و

پایش برای کشتن مادر بلند شد

.

در را شکست او ، کمر شیعه را شکست

طوری که وای وای پیمبر بلند شد

.

طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد

طوری زدند ناله‌ ی حیدر بلند شد

.

با این همه همین که علی بین کوچه رفت

دیوار را گرفت از آن در بلند شد

.

دستش رسید دامن مولا ولی شکست

از بس غلاف تیغ مکرر بلند شد

.

زینب شنید گریه‌ ی در ، آه میخ را

زینب گریست داد برادر بلند شد

.

این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم

 اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *